سوگند

دل نامه

 

ای ساقیا ای ساقیا پر کن ز می پیمانه را

دردی فتاده خانه را آتش زده کاشانه را

یک جرعه ده آن باده را، در کنج غم جان داده را

رحمی نما دلداده را، مهمان شود میخانه را

این سو و آن سو بنگرم، گیسو به گیسو منزلم

بین آه جانسوز دلم، درمان نما دیوانه را

دل گشت زار ای نازنین، در مانده بین کفر و دین

غم را نگر اندر کمین، ویرانه خواهد خانه را

ای خاک کویت سجده گاه، دل تشنه ی یک دم نگاه

زان روی بی همتا چو ماه، نوری رسان ویرانه را

سوگند بر گیسویت ای، دلها به جعدش همچو نی

وز آتش اندر نای نی، سوزش رسد پروانه را

گو وارش آیینش چه شد، چشم نگارینش چه شد

آوای بالینش چه شد، دردی چشان دردانه را

 

نوشته : وارش 10:05 1399/03/07